دل مـی تپـد به یاد تــــو هــر لـحظه بیـــقرار
وقتی که میروی زبرم وای چه محـشر است
هـر چنـد که گویـم به دلـــــم مـال مـن تویـی
او دانــــد و کـارش که شـود آن مقــدر است
~ ترابـی ~
صمیمی یی به من گفت؛
گرمی!
گفتم؛
نه مظهر مهر!
من داغم!
جوشانم!
آتشفشانم!
نقطهء ذوبانم!
به من نزدیک نشو!
از فراقم می سوزی!
و خاکسترت را بنام "ترابی" فنا خواهند کرد...
سوسن ترابی
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |