سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انوار مهتاب در اُفق شب

دل مـی تپـد به یاد تــــو هــر لـحظه بیـــقرار   وقتی که میروی زبرم وای چه محـشر است  هـر چنـد که گویـم به دلـــــم مـال مـن تویـی  او دانــــد و کـارش که شـود آن مقــدر است  ~ ترابـی ~

دل مـی تپـد به یاد تــــو هــر لـحظه بیـــقرار

 وقتی که میروی زبرم وای چه محـشر است

هـر چنـد که گویـم به دلـــــم مـال مـن تویـی

او دانــــد و کـارش که شـود آن مقــدر است


~ ترابـی ~



 



نوشته شده در چهارشنبه 94/12/5ساعت 12:57 صبح توسط سوسن ترابی شاعره نظرات ( ) | |

 صمیمی یی به من گفت؛ گرمی! گفتم؛ نه مظهر مهر! من داغم! جوشانم! آتشفشانم! نقطهء ذوبانم! به من نزدیک نشو! از فراقم می سوزی! و خاکسترت را بنام "ترابی" فنا خواهند کرد...  ~ترابی~


صمیمی یی به من گفت؛

گرمی!

گفتم؛

نه مظهر مهر!

من داغم!

جوشانم!

آتشفشانم!

نقطهء ذوبانم!

به من نزدیک نشو!

از فراقم می سوزی!

و خاکسترت را بنام "ترابی" فنا خواهند کرد...


سوسن ترابی


نوشته شده در شنبه 94/12/1ساعت 6:0 عصر توسط سوسن ترابی شاعره نظرات ( ) | |

<      1   2      


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت