سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انوار مهتاب در اُفق شب

سوسن ترابی سوسن ترابی  اشعار سوسن ترابی


درد عشقــــم را به تـو گفتـــــم که درمانش کنی

نی که زخمــــــم را نمک پاشیــــده نیسانش کنی

گفتــــم آبــــــادی کنی چون شهــــر از روی وفا

نی که در محکــــم زده تو خانـــــه ویرانش کنی

من که قول دوستــــــی دادم تــــــو را ای پر جفا

نی که عهـــــدی را تو بسته، نقض پیمانش کنی

لحظه لحظه عمـــــــــــر را کــــــردم اسیر یاد تو

نی که در وقفـــــه رسیـــــده، نیزه بارانش کنی

عشق را پنهان نمودن افتخار است یا غـــــرور

نی که جان بر حق سپرده ترس و عیانش کنی

عید قربـــــان آمد و یارک چی میخواهی ز من؟

نی که دل نذرانه ی خود، غـرق عصیانش کنی

آتش افروختـــــــــه را خاموش کن گر بی دلیل

نی که آبش ریـــــــزی و انگیزه دورانش کنی

مرغ دل انـــدر هوایت بال و پر بگشوده است

نی که بال و پر شکستـــه، رفته جولانش کنی

ای حریف نکتـــــــه دان، غوری نما بار دیگر

نی که باز آیی پشیمـــان، مرده وجدانش کنی

گفتمت ایمـــــــــان آور دین عشق ای مبتذل!

نی که عاشق را شهیــــــــد وقت آذانش کنی

گر بیآیی بر مـــــــــــزارم یک دعای خیر کن

نی که مروارید ریختــــــه، روح نالانش کنی

از " ترابی" حرف بود و خود بشد غرق گناه

نی که حرفش را گرفتـــه سر و سامانش کنی

----------------------
سوسن ترابی

3 میزان 1394

25/9/2015


نوشته شده در چهارشنبه 94/10/30ساعت 12:11 صبح توسط سوسن ترابی شاعره نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت