سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انوار مهتاب در اُفق شب

دلم چنـــان گرفته ز، روزگار حزین  هوای غربت و بیچارگی کجا ببرم  ~ ترابی ~

دلم چنـــان گرفته ز، روزگار حزین

هوای غربت و بیچارگی کجا ببرم

~ ترابی ~


نوشته شده در چهارشنبه 94/10/30ساعت 5:15 عصر توسط سوسن ترابی شاعره نظرات ( ) | |

  در خـواب دیــده‌ام کـه ز تـو دور مـی‌ شـــــوم در گـوشــــه? افـتــاده و رنـجــور مـی‌ مشــوم تـو تـــاج دار، رونــقِ شــانِ مـقــامِ خـویــــش مـن بی‌سـبـب، شـهـره و مـغـرور می‌ شــــوم هـــردم در انـتــظـــار کـه آیـــــــد پـیـــام تــــو مـن از خـودم رمیـده چه مهجــــور می‌ شـــوم عـمـرم بـه پـاسـبـانی خـــــواب و خـیــال تــو بگـذشـت خـان مـن، سـر دسـتـور می‌ شــــوم انـدر نگـاه مسـت و غـزل‌خـوانِ چـشــــم تـــو مـن از نـظــر فـتــاده کـه بی‌نـور می‌ شــــوم در دفـتــر اشــعــار و غـــزل‌ هـای نـابِ تـــو یـک واژه? بـی‌نـکـتـه و مــعـــذور می‌ شــــوم تـو بـا نـویـــد تـازه که تهـداب می‌ شــــــوی، مـن در کـتـاب خـاطــره مـزبــور می‌ شـــــوم رسـم و طـریـق زنـدگی‌ام بـاشـد این‌ چنیــــــن راه رفـتـه رفتـه خـاک قـدم مـور می‌ شــــــوم قـدر "تـرابی" را نـه چــنـان دانـی رهـگـــــذر فـانـوس دسـت گـرفـتـه و مـسـتـور می‌ شـوم --------------------- ~ سوسن ترابـــی ~

در خـواب دیــده‌ام کـه ز تـو دور مـیشــــوم

در گـوشــــه ی افـتــاده و رنـجــور مـیشــوم

تـو تـــاج دار، رونــقِ شــانِ مـقــامِ خـویــــش

مـن بی‌سـبـب، شـهـره و مـغـرور میشــــوم

هـــردم در انـتــظـــار کـه آیـــــــد پـیـــام تــــو

مـن از خـودم رمیـده چه مهجــــور میشـــوم

عـمـرم بـه پـاسـبـانی خـــــواب و خـیــال تــو

بگـذشـت خـان مـن، سـر دسـتـور میشــــوم

انـدر نگـاه مسـت و غـزل‌خـوانِ چـشــــم تـــو

مـن از نـظــر فـتــاده کـه بی‌نـور میشــــوم

در دفـتــر اشــعــار و غـــزل‌ هـای نـابِ تـــو

یـک واژه ی بـی‌نـکـتـه و مــعـــذور میشــــوم

تـو بـا نـویـــد تـازه که تهـداب می‌ شــــــوی،

مـن در کـتـاب خـاطــره مـزبــور میشـــــوم

رسـم و طـریـق زنـدگی‌ام بـاشـد این‌ چنیــــــن

راه رفـتـه رفتـه خـاک قـدم مـور میشــــــوم

قـدر "تـرابی" را نـه چــنـان دانـی رهـگـــــذر

فـانـوس دسـت گـرفـتـه و مـسـتـور میشـوم

---------------------

~ سوسن ترابـــی ~



نوشته شده در چهارشنبه 94/10/30ساعت 2:11 صبح توسط سوسن ترابی شاعره نظرات ( ) | |

ای که از لطف نگاهت جــان و تن ببریده ام  کی شوی آخر نمایان سرو سیمین، کم نما سوسن ترابی


ای که از لطف نگاهت جــان و تن ببریده ام

کی شوی آخر نمایان سرو سیمین، کم نما

ترابی


نوشته شده در چهارشنبه 94/10/30ساعت 1:28 صبح توسط سوسن ترابی شاعره نظرات ( ) | |

یار درویشـم مرا با گنـج قـارون اش چـه کـار هر که دولتـمند شـد از خـاک پـای آن فقیـــر  سوسن ترابـی

یار درویشـم مرا با گنـج قـارون اش چـه کـار

هر که دولتـمند شـد از خـاک پـای آن فقیـــر

ترابـی


نوشته شده در چهارشنبه 94/10/30ساعت 12:49 صبح توسط سوسن ترابی شاعره نظرات ( ) | |

سوسن ترابی سوسن ترابی  اشعار سوسن ترابی


درد عشقــــم را به تـو گفتـــــم که درمانش کنی

نی که زخمــــــم را نمک پاشیــــده نیسانش کنی

گفتــــم آبــــــادی کنی چون شهــــر از روی وفا

نی که در محکــــم زده تو خانـــــه ویرانش کنی

من که قول دوستــــــی دادم تــــــو را ای پر جفا

نی که عهـــــدی را تو بسته، نقض پیمانش کنی

لحظه لحظه عمـــــــــــر را کــــــردم اسیر یاد تو

نی که در وقفـــــه رسیـــــده، نیزه بارانش کنی

عشق را پنهان نمودن افتخار است یا غـــــرور

نی که جان بر حق سپرده ترس و عیانش کنی

عید قربـــــان آمد و یارک چی میخواهی ز من؟

نی که دل نذرانه ی خود، غـرق عصیانش کنی

آتش افروختـــــــــه را خاموش کن گر بی دلیل

نی که آبش ریـــــــزی و انگیزه دورانش کنی

مرغ دل انـــدر هوایت بال و پر بگشوده است

نی که بال و پر شکستـــه، رفته جولانش کنی

ای حریف نکتـــــــه دان، غوری نما بار دیگر

نی که باز آیی پشیمـــان، مرده وجدانش کنی

گفتمت ایمـــــــــان آور دین عشق ای مبتذل!

نی که عاشق را شهیــــــــد وقت آذانش کنی

گر بیآیی بر مـــــــــــزارم یک دعای خیر کن

نی که مروارید ریختــــــه، روح نالانش کنی

از " ترابی" حرف بود و خود بشد غرق گناه

نی که حرفش را گرفتـــه سر و سامانش کنی

----------------------
سوسن ترابی

3 میزان 1394

25/9/2015


نوشته شده در چهارشنبه 94/10/30ساعت 12:11 صبح توسط سوسن ترابی شاعره نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت